آگاهسازی جامعه جهت پایداری اجتماعی و محیطی، از طریق مددکاری جامعه ای
آگاهسازی جامعه جهت پایداری اجتماعی و محیطی، از طریق مددکاری جامعه ای
با توجه به اینکه دولتها در دنیا دائماً علی الظاهر درصدد رفع موانعی مانند منع تولید سلاحهای کشتار جمعی و میکربی در قالب کنوانسیون های منطقه ای و جهانی هستند و همچنین موانعی که باعث مشکلات زیست محیطی و تخریب طبیعت و کشتار بی رویه حیات وحش و انقراض نسلهای حیات وحش توسط انسانها، آلودگی آب و هوا، سونومی، تخریب لایه اوزون، در کل سطح جهان وجود دارد و طرح و برنامه ریزی توسط سازمان ملل و سازمانهایی که در این رابطه فعال هستند انجام مپذیرد، ولی به نظر میرسد مشارکت و حمایت های مردمی که در واقع عمل کنندگان آن قوانین مخصوصاً مشکلات زیست محیطی و طبیعی و مصرف بهینه مصرف آب و حمایت از حیات وحش، حلقه ی مفقوده ی این پازل میباشد و مددکاران اجتماعی میتوانند با به اجرا گذاردن طرح آگاهسازی جامعه و جوامع جهانی و منطقه ای، کشوری و بومی را در قالب مددکاری اجتماعیِ جامعه ای و حتی مددکاری اجتماعیِ جهانی را جهت اصلاح ساختاری و تفکری و تقویت و فعال نمودن نهادهای مردمی اِن جی اُ ها در این زمینه را به اجرا بگذارند و از تمامی اهرمها در جهت اجرا و تثبیت این مهم نهایت استفاده را بنمایند مخصوصاً آموزش چهره به چهره.
با توجه به اینکه جامعه ی جهانی به سمت ساختار جدیدی از نظام استعماری در حرکت است و بنوعی حکمت از جامعه ی انسانی و جهانی جدا شده که این مهم در تمامی زمینه های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی روندی را طی خواهد کرد که در تمامی زمینه ها آسیب زا خواهد بود.
توسعه خط تولید و کارخانه ایست که دو بُعد دارد، توسعه ی اقتصادی و مادی که رفاه تولید میکند، توسعه ی فرهنگی، رفتاری که رضایت تولید میکند، و جامعه ای توسعه و رشد میکند که هم زمان هر دو بُعد توسعه را محقق کند و رفاه را توأم با رضایت تلفیق نماید. اگر در جامعه ای فقط رفاه تولید شود و هم زمان با آن رضایت تولید نشود از یک جایی رفاه پر هزینه خواهد شد.
شاخص های اقتصادی نشان میدهد که تولید هر کالایی با توجه به کم کردن هزینه های تورم باز تولیدش رو به گرانی میرود و این نشانه ایست که ما ساز و کارهایی که بتولید رضایت تعبیه میکردیم، نکردیم و متمرکز بر روی تولید رفاه شدیم و می بینیم رفاه از یک جایی پر هزینه و غیر قابل تحمل میشود.
به عبارت دیگر بُعد اول یعنی توسعه ی اقتصادی اگر اُفقی باشد رشد نامیده میشود، اگر عمودی باشد پیشرفت نامیده میشود، رشد یعنی تکثیر وضع موجود. (یعنی از یک ساختمان بشود دو تا ساختمان ساخت)، و پیشرفت یعنی (بهبود کمّی ساختار موجود مانند اینکه بگوییم همان ساختمان ها تجهیز بشوند با تجهیزات جدید و در واقع بازسازی بشوند) و یا اگر ساختمان دیگری میسازیم با فن آوری های تازه ای باشد این پیشرفت است، اما توسعه وقتی است که کسانی که از این ساختمان استفاده میکنند بهبود کیفی پیدا بکنند که این بُعد سوم توسعه است و اگر این بُعد سوم که در واقع بُعد رفتاری و فرهنگی توسعه است رخ ندهد، پیشرفت و رشد تا یک حدی رفاه بوجود می آورد و از یک جایی به بعد رشد به ارمغان نمی آورد.
نمونه ی خیلی عینی اش توسعه ی راه ها در کشور است و توسعه و بهبود اتومبیل هاست، تکثیر راه ها رشد است یعنی رشد افقی و تجهیز راه ها به علائم هشداری راهنمایی مثل نصب دوربین ها، چراغ ها، گارد و گاردریل و علایم دیگری که فن آوری را بهبود دادیم در واقع در اینجا جاده ها را پیشرفت دادیم از رشد به پیشرفت تحول پیدا کردیم و یا خودروها را اگر همچنان پیکان و یا پراید بیشتر تولید کنیم می توانیم بگوییم رُشد کردیم و اگر موتور خودروها را با فن آوری های بهتر ارتقا بدهیم پیشرفت کردیم و ما هر دو کار را در سی چهل سال گذشته انجام دادیم، اما تعداد کشته هایمان کم نشده که بیشتر شده، یعنی بُعد سوم توسعه رخ نداده، یعنی آدم هایی که از ماشین و جاده ها استفاده میکنند هم پای دو بُعد رشد و توسعه، طی مناسبات و آموزش هایی مانند این دو بُعد ارتقا پیدا میکردند که متأسفانه نکردند، بنابراین جاده ها نو شده و تعدادش هم زیاد شده ولی تصادفات و کشته ها کم نشده، یعنی ما بر دو بُعد اول توسعه متمرکز شدیم و بُعد سوم را رها کردیم، حاصل چیست؟
حاصل این است که روز به روز توسعه جاده ها برای ما گرانتر می شود، یعنی حتی اگر تورم را هم حذف کنیم از هزینه ها، باز هم هزینه های باقی مانده برای یک کیلومتر جاده از هزینه از یک کیلو متر جاده ای که در سی سال پیش میکردیم خیلی بالاتر است، چون مناسبات ما پر هزینه شده است، ما نمی توانیم همان جاده ی سی سال پیش را با رفاقت و قانون مندی و سلامت و شفافیت مالی تولید کنیم، همان جاده تولید می شود اما با هزینه بالاتر، بنابراین از این به بعد در واقع پیشرفت و رشد برای ما پر هزینه و خسارت بار خواهد بود.
ما دیگر نباید پیشرفت کنیم، ما نباید رُشد کنیم و همه چیز را باید متوقف کنیم و منابع مان را ببریم به سمت اینکه مناسباتی که در این ساختار دارای کارکرد است را بهبود ببخشیم و مددکاران اجتماعی باید در این بُعد ورود کنند و وارد عمل شوند و با ارائه راهکارها در قالب مددکاری اجتماعی جامعه ای ساختار ها در بُعد سوم را بهبود ببخشند. چون اگر ما هر چه سد بسازیم، ساختار مصرف آب متوقف نمیشود و مصرف آب همین که ملاحظه میکنیم مصرف بی رویه و ناکارآمد است و ما باید طرز تلقی و نگرش مردم را بهبود بدهیم تا آنها خودشان مصرف بهینه آب را یک مهم در حال حاضر و آینده بدانند.
با ساختن تعداد بیشتر بیمارستان ها نظام سلامت ارتقا و بهبود پیدا نمیکند چون مناسبات آلوده و ناکارآمد است. از یک جایی به بعد ما متوقف شدیم و این ایستایی و توقف باید توسط ما مددکاران اجتماعی با طرح ها و برنامه ریزی های اجتماعی و آموزش چهره به چهره در قالب مددکاری اجتماعیِ جامعه ای بهبود بخشیده شود. ما در سالهای بعد از جنگ به بُعد سوم توسعه توجه نکردیم و در دو بُعد اول توسعه متمرکز شدیم چرا؟
چون نفت داشتیم و درآمد نفت بود. اگر ما مقدار پولی را که برای سدسازی و یا جاده سازی یا پتروشیمی صرف کردیم، صرف آموزش و پرورش میکردیم وضع مان از هر نظر بهتر بود و ما ساختارها را رُشد و پیشرفت دادیم ولی انسانهایی که باید در این ساختارها با هم بتوانند تعامل مثبت و موثر داشته باشند را ما تولید نکردیم و ما مددکاران اجتماعی جهت بهبودی و تغییر این ساختارها کار و برنامه ریزی و توسعه ی اجتماعی را بر روی اصلاح این تعاملات مثبت و موثر در جامعه ی انسانی بایستی متمرکز کنیم. باید توجه داشت نسل جدید پر هزینه است، نسلی است که زیست طبیعی و عادی اش پر هزینه است، بسیار پرهزینه تر از نسل های قبل میباشد.
چون روی بخش سوم توسعه که تحول در رفتار و فرهنگ بوده کار نشده و فراموش و رها شده، بنابراین اگر این روحیه همچنان ادامه پیدا کند با توجه به اینکه اگر دیگر نفت نداشته باشیم ما وارد یک دوره ی اصطحلاکی می شویم، یعنی چی؟ یعنی اینکه شهرداری دائماً باید موانع بیشتری را بکار ببرد و دوربین های بیشتری را نصب کند و پلیس های بیشتری را باید جهت مراقبت بگذارد. قبلاً هزینه ی اینها را از نفت پرداخت میکردند و حالا پول این کارها را از چه کسی باید بگیرند؟ از خود مردم باید بگیرند و آنوقت دیگر فرصت نمی کنند که ایمن سازی نمایند و فرصت نمی کنند به بهبود ساختارهای شهری بپردازند، فقط دغدغه اش این است که منابع درآمدی کسب نمایند. سرعت گیر، دوربین و نرده بگذارند و این وضعیت را شما می توانید در تمامی حوزه ها تعمیم و تکثیر نمایید.
در نظام مهندسی و در نظام پزشکی و قوه قضاییه و…. ظاهراً ما بیشتر داریم کار و تولید میکنیم اما رضایت جامعه بالا نرفته و در یک جایی رفاه ما هم پایین می آید. یعنی از یک جایی ما تخاصماتمان، برخوردهایمان ، تضاد هایمان، پرخاشگری هایمان بیشتر میشود و همان رضایتی را هم که قبلاً از اتومبیل و جاده بدست آورده بودیم دیگر نمی بریم، زمانی بود با دوچرخه هم می شد در سطح خیابان ها تردد کرد ولی در حال حاضر خیلی مشکل زاست، به علت آلودگی هوا و رعایت نکردن قوانین رانندگی و خشونت های نهفته که در رانندگی افراد جامعه خودش را نشان میدهد. و حالا این وضعیت را تعمیم بدهید به حوزه های متنوع دیگر و ما از یک جایی داریم خطا میکنیم و اگر متوقف نشویم این فرایند به یک اصطحلاک بی بازگشت منتهی میشود و جامعه در یک جایی سقوط خواهد کرد.
برای اینکه هر دو بُعد توسعه محقق گردد ما نیازمند چهار سرمایه هستیم در کل کشور و جهان، سرمایه های اقتصادی، انسانی، اجتماعی، و نهادی. دو مورد سرمایه اول (اقتصادی و انسانی) بُعد مادی توسعه را تقویت میکنند و دو مورد سرمایه دوم (اجتماعی ، نهادی) بُعد فرهنگی، رفتاری توسعه را تقویت میکند. همه ی گروه های صنفی و همه ی طبقات اجتماعی باید این چهار سرمایه را در حوزه های خودشان داشته باشند و گرنه در حوز ه ی بخشی نمی توانند کارآمد و موفق عمل کنند. اگر ما منابع قدرت را چهار منبع تصور کنیم، خشونت، ثروت، معرفت و منزلت، که خشونت منحصر به دولت و حکومت و نظام سیاسی است و فقط او می تواند از منبع قدرت و خشونت استفاده نماید، سه منبع دیگر ثروت، معرفت و منزلت را صنف هایی در جامعه دارند و کمتر گروه مرجعی پیدا میشود که هر سه را با هم داشته باشد و کسانی می توانند کُنش اجتماعی و تعامل اجتماعی داشته باشند که منبع ثروت را دارا باشند و معلمان منبع معرفت را تا حدودی دارا می باشند و منبع منزلت را هم تا حدودی و هر دو را تا حدودی نسبی و متوسط دارا می باشند ولی در جهان برعکس است، یعنی معلمان منیع معرفت و منزلتی بالا را دارا هستند، در کشورهای توسعه یافته منبع معرفت و منزلت معلمان خیلی بالاست. ولی بعضی از صنوف هر سه بخش معرفت، منزلت و ثروت را دارا می باشند و میتوانند با آن اِعمال قدرت اجتماعی نمایند.
بعضی از صنوف و نهادهای اجتماعی بر بُعد اول توسعه یعنی اقتصادی و انسانی و حتی منزلت خودشان تکیه کرده اند و کمک به نهادهای اجتماعی که می تواند باعث رشد و توسعه ی بدنه ی اجتماع گردد را فراموش کرده اند و مددکاران اجتماعی می توانند تأثیرگذار در این امر باشند و صنوفی را که بتوانند با وضعیت مالی و شخصیتی و منزلتی شان مشارکت نمایند در تأسیس تشکل ها و سمن های مردم نهاد سرمایه گذاری کنند. و مددکاران اجتماعی می توانند از طریق این نهادها به آموزش های لازمه افراد جامعه در حوزه های تعاملی بپردازند، بدون دخالت دولت و جامعه را از بحران های احتمالی رهایی بخشند.
بحران هایی که هر جامعه ی رو به رشد و توسعه ای به همراه خود دارد و ممکن است بعضی از افراد بصورت شخصی چنین حرکت های خیر خواهانه ای با دیدگاه خودشان داشته باشند، مانند صنوف بازار که خیریه هایی برای تأمین مایحتاج ضروری افراد کم بضاعت و تهیه جهیزیه را تأسیس و فعالیت می نمایند، ولی مددکاران اجتماعی با ورود به این قسمت هماهنگی ها و آموزش های لازمه در سطح کلان به این اشخاص و هدایت منایع مالی آنها به سمت آموزش های لازمه ی افراد جامعه جهت رسیدن به منزلت و خودباوری های تعاملی و در واقع قادرسازی آنها جهت گذار جامعه از بحران های مراحل توسعه و مُدرنیته که تا به حال داشتیم و از این به بعد هم تشدید خواهد شد
این سه بعد یعنی منابع اقتصادی، معرفتی و منزلتی را در راستای آگاهی جامعه جهت رسیدن به رشد و آگاهی و منزلت صرف نمایند و نقش ترویجی در فرایند بُعد سوم توسعه را میتوانند اجرا نمایند یعنی بُعد فرهنگی، رفتاری افراد جامعه را چون جامعه ی ما فاقد مهارت گفتگوست و اختلالات ارتباطی در جامعه ی ما بیداد میکند و از مهمترین بیماریهای تاریخی ماست و تمام شکست های ما از زمان امیرکبیر به بعد برمیگردد به این ناتوانی یعنی اختلال ارتباطی. در زمان امیرکبیر بود، در زمان مشروطیت بود، در زمان نهضت ملی شدن صنعت نفت دکتر مصدق بود،
در زمان انقلاب ۵۷ هم بود و الان هم وجود دارد و این یک بیماری ملی است که ما گرفتار آن هستیم و تا آموزش و پرورش عزم نکند که تا سه نسل را مراقبت نکند که این بیماری را نگیرد و توانایی هایی های ارتباطی و گفتگویی را به آنها بدهد که در بزرگسالی مثل ما نشوند که نتوانند با هم گفتگوی موثر انتقادی داشنه باشند، این مشکل ریشه کن نخواهد شد و این بیماری هم مانند بیماریهای دیگر که جامعه بسیج شد تا آن ها را ریشه کن و مهار کند مثل انگلها، بیماریهای واگیر دار و مقاربتی، فلج اطفال، سرخک، آبله، مالاریا، واکسیناسیون عمومی و اجباری، و حل و رفع بیماری اختلالات ارتباطی مستلزم یک بسیج عمومی است
برای یکی دو نسل آینده و مددکاران اجتماعی در این زمینه باید فعالیت نمایند و فرهنگ بسیج عمومی برای حل معضل بیماری اختلالات ارتباطی را با طرح ها و برنامه های از پیش تعیین شده را فراهم آورند و خود آموزش و پرورش چنین قدرتی را در امر آموزش عمومی دانش آموزان را دارا نیست و نظامی است که حدود ۸۰ سال است که دست بهش نخورده و ساختار همان ساختار ۸۰ سال پیش است در حالی که دنیا سالیانه دارد در سیستم آموزش و پرورشش تحول ایجاد میکند، مانند چینی ها در شهر شانگ های شهر آموزشی تأسیس کردند و تمامی الگوهای آموزش دبستانی و پیش دبستانی را که در دنیا هست بردند در آنجا و مدرسه به مدرسه دارند آزمون میکنند تا ببینند چگونه و با چه الگویی می توانند بچه های توانمندتری در نسل آینده پرورش بدهند.
و ما همچنان همان الگوی ۸۰ سال قبل را داریم تکثیر میکنیم درحالی که فنلاند امروز بالاترین درآمد توریسم را در امر آموزش دارد. اینکه گروهای مختلف از کشورها بروند و نظام آموزشی و مدارسشون را ببینند و الگو برداری نمایند. دنیا متوجه شده است که اصلی ترین سرمایه گذاری بر روی کودکان است و مطالعه هم نشان داده است که بالاترین بازدهی نرخ سرمایه در آموزش هر کشوری است فقط زمانش طول میکشد. ذوب آهن ۵ تا ۱۰ ساله جواب میدهد و آموزش و پرورش ۱۵ تا ۲۰ ساله جواب میدهد و در این میان آموزش بالاترین نرخ بازدهی در مقطع دبستان و پیش دبستان است.
یعنی سرمایه گذاری در دبستان و پیش دبستان ۵ برابر سرمایه گذاری در آموزش عالی جواب میدهد. در بلند مدت و بازدهی اقتصادیش ۵ برابر است در حالی که دنیا این مسئله را فهمیده و می رود به سمت آن تحولی که متمرکز بشود بر حوزه کودکان و ما همچنان در سدسازی و راه سازی و پتروشیمی و انرژی اتمی داریم سرمایه گذاری میکنیم. وزیر آموزش و پرورش می گوید این مسائل را قبول ندارد و هستند گروه های سیاسی که نمی خواهند تحولی در آموزش و پرورش پایه ایجاد شود. و آیا نظام آموزش منحصر است به نظام آموزش و پرورش در هیچ کشوری نمی گوییم نظام نظام آموزشی و یا نظام آموزش و پرورش بخشی از نظام آموزشی است، خانواده جزیی از نظام آموزشی است. گروه های مرجع اجتماعی بخشی از نظام آموزشی هستند.
مادری که می آید به مطب پزشک و جرأت گفتگو با پزشک را ندارد. گفتگو نمی تواند بکند. خود را را نمی تواند پرزنت کند و او یاد میگیرد که همیشه سکوت کند و همیشه گوش کند، سر به زیر باشد، بعد وقتی می رود داخل خانه همین رفتار را تکثیر میکند.
و مددکاران اجتماعی میتوانند در فرهنگ سراها و کتابخانه های عمومی، خانه محله ها و حتی مساجد هفته ای دو ساعت وقت بگذارند و ۱۰ الی ۲۰نفر از مادران و پدران و کلاً افراد محله را فراخوان بدهند که در تاریخ و ساعت مشخص به آن محل ها مراجعه نمایند و راجع به روش حل مسئله و روش و سبک زندگی و انواع پیشگیری ها گفتگو کنند و آموزش ببینند و در این صورت انتقال اطلاعات افزایش پیدا میکند و بصیرت عمومی و هم ترویج گفتگو بست پیدا میکند و نهادینه میشود، درمان بیماری اختلال ارتباطی هم در این آموزش های چهره به چهره با مداخله دادن حضار شرکت کننده را موجب می گردند.
اگر مقامات ما بلد نیستند با هم بنشینند در مسایل جاری گفتگو کنند و بعد جمع بندی کنند، مخاصمات و بحث هایشان از طریق تریبون ها و مصاحبه های انفرادی مطرح میکنند، چون این توانمندی های ارتباطی را در کودکی و در مدرسه و خانه نیاموختند. بنابراین یک همت عمومی لازم است برای اینکه ما اصلاً گفتکوی ملی داشته باشیم و ترویج گفتگوی ملی و با ترویج عزت نفس باعث نهادینه نمودن آن در عموم مردم جامعه شویم و همچنین آموزش حقوق شهروندی را میتوان از همین طریق انجام داد. و این پایگاه ها میتواند یک کارگاه تولید توانایی و مهارت گفتگو، تولید اعتماد بنفس و روابط اجتماعی باشند توسط مددکاران اجتماعی.
مرتضی شاه محمد؛ مددکار اجتماعی | از سری یادداشتها و مقالات ماه جهانی مددکاری اجتماعی سال ۲۰۱۷
پایگاه اطلاع رسانی مددکاران اجتماعی ایران
منبع: پایگاه اطلاع رسانی مددکاران اجتماعی ایران