کهنه نقاب زندگی

در میخانه ببستند خدایا مپسند
که در خانه تزویر و ریا بگشایند    “حافظ”
ورودی این نوشتار را وامی‌نهم به خاطره‌ای. شبی که اساتید انجمن خوشنویسان چون آقایان: سلحشور، فلسفی و … استاد الهی قمشه‌ای به‌خاطر برنامه دورهم‌نشینی و اجرای موسیقی در بندرانزلی نزدمان بودند.
در میان برنامه آقای الهی قمشه‌ای حکایتی را تعریف کرد بدین‌شرح که: شخصی نزد روانپزشک رفته و می‌گوید مدتی است دچار مشکلات روحی-روانی‌ام و خیلی بهم فشارعصبی وارد می‌شه… روانپزشک هم به‌جای تجویز قرص به وی می‌گوید حتماً برو از تئاتر کمدی در سالن مرکزی شهر دیدن کن؛ به‌ویژه هنرنمایی دلقک این گروه خیلی‌خیلی خنده‌داره و روحیه‌بخش … در این هنگام بیمار نگاه معناداری به روانپزشک کرد و گفت: آقای دکتر! من همون دلقکه هستم…! و این واقعیتی است اجتماعی که تمثیل‌وار بیان شد.
آری هرچه می‌گذرد و هرچه بیشتر مسخ بت‌های ذهنی و نگرشی شیءانگارانه به جمله ارکان و اجزای هستی، طبیعت و جامعه می‌شویم و تصویری جعلی و ناصحیح از زندگی درست و ایده‌آل در وجود خود می‌پرورانیم، طبیعتاً و قطعاً «افول مستمر فرهنگ اجتماعی‌مان» با این دست چندچهرگی‌ها و چندشخصیتی‌ها تلازم فزون‌تری خواهد یافت. شگفتا که همواره درپی آنیم معرف وجوهی از موجودیت خویش باشیم که دقیقاً مغایر با شخصیت باطنی ما است و میل فراوان یافته‌ایم که خود را به‌گونه‌ای به نمایش درآوریم و دیگران به‌گونه‌ای باورمان کنند که آن‌گونه ـ نیستیم – و نقش بازی کنیم پشت نقش و این خرده‌خرده نقش بازی‌کردن‌ها در مقیاس کلان پدیدآورنده جامعه‌ای باشد لبریز ناهمگونی‌ها و تناقض‌های فکری، رفتاری، شخصیتی و فرهنگی.
به‌راستی ریشه این میل جانکاه به وانمودکردن خویش و متفاوت جلوه‌دادن ذهنیات، افکار، اخلاق، احساسات و روحیات – در تضاد با شخصیت تکوین‌یافته واقعی‌مان ـ چیست؟
آدم‌ها و تیپ‌های شخصیتی که با موارد و جریانات سطحی دمخورند و از معرفت به اعماق و ریشه‌های مسائل واهمه دارند و گریزانند، برای بهره‌مندی از نوعی امنیت روانی کاذب و پوشالی و پیرو همان قاعده رسمیت‌یافته و منحوس ـ همرنگ‌جماعت‌شدن – درآن‌واحد ارائه‌گر چند شخصیت رفتاری در تناقض با یکدیگر می‌شوند تا به‌تبع گم‌گشتگی «گوهر اخلاق» در روابط اجتماعی، با کثرت آدم‌هایی مواجه شویم «چندشخصیتی و تک‌بعدی» به‌جای «تک‌شخصیتی و چندبعدی».
قطعاً این خودنبودن‌ها و از خویشتن خویش فاصله‌گرفتن‌ها، هرگز راه برون‌رفتن از حصار کلیشه و توهمات که به‌غلط آن را با حقیقت هستی و حضور و زندگی یکی انگاشته‌ایم نبوده و نخواهد بود و بدیهی‌ترین پیامد استمرار این نقاب‌بازار و بحران چندشخصیت‌پیشگی‌ها، بحران عدم اعتماد در جامعه خواهد بود که شاهد آنیم و شرایط موجود، هرگز توجیهی برای این نقاب‌ها و ذبح ارزش‌ها در مسلخ منیّت و فقر وجودیـ فکری ـ فرهنگی نبوده و نخواهد بود.
کی و چگونه صراحت و شفافیت کلام و رفتار- آن‌هم در عین احترام – جایگزین این حجم بی‌پایان تعارفات و “چاکرم، نوکرم”، مخلصم‌های خودفریبانه خواهد شد؟ و منِ نوعی متمایل به آن خواهم شد که به‌خاطر هرآنچه «هستم» موردپذیرش دیگران قرار گیرم و نه به‌خاطر هرآنچه به «نمایش» درمی‌آورم از هر آنچه «نیستم»… و به‌راستی:
“تا کی به‌جای خود ما نقاب ما حرف بزنه”  یغما گلرویی …
به قلم سروش ملت پرست – بندرانزلی
Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button