در ستایش کار، کارگر و ارزش مصرفی
در ستایش کار، کارگر و ارزش مصرفی
آنچه کار را ارزشمند می کند نه ارزش مبادله ای بلکه ارزش مصرفی اجتماعی آن است.
در دورانی که کارها خصلت ارزش مصرفی شان را از دست داده و افراد با حمایت شرکت ها در قالب گرفتن تبلیغات برای آنها، دست به هر کاری برای جذب مخاطب می زنند، کارگر اما همچنان نقطه درخشان تولید و رفاه یک جامعه است.در ستایش کار، کارگر و ارزش مصرفی
دستان کارگر پر از زخم و پینه هاییست که رفاه مادی را برای اجتماع به ارمغان می آورد. این دست ها به هیچ عنوان با دستان یک گلری که صرفن مراقب است توپ فوتبال از خط نگذرد یا دستانی که برای لوده گی اینفلوئنسری مهیا شده، قابل مقایسه نیست. در ستایش کار، کارگر و ارزش مصرفی
کارگر یک شهروند است مانند بقیه افراد اما شهروندیست که با تمام اجحاف ها و ناروایی هایی که در حق اوست، ادای دین خود را به جامعه با کار خود به جاآورده.
گرچه واپسین کارگر یعنی کارگر آگاه، به خوبی می داند که صرف خرج کردن نیروی بدنی کافی نیست و او نیاز به تخلیه استعدادهای درونی و فکریاش دارد.در ستایش کار، کارگر و ارزش مصرفی
کارگر واپسین می داند که تعاونی و مشارکت با دیگر کارگران در محل کار، بهتر است از آقا بالاسر داشتن و کار کردن برای او.در ستایش کار، کارگر و ارزش مصرفی
می داند که در کار خود، اضافه کاری میکند و ارزش اضافی را برای آقا بالاسر فراهم می کند.
می داند که تولیدش آنچنان ارزشی ندارد و آنچه مهم است نه ارزش تولیدی نه مضرفی بلکه ارزش تبادلی است و همه چیز در اعداد و ارقام پایانی خلاصه می گردد.در ستایش کار، کارگر و ارزش مصرفی
دیربازیست فهمیده است که فقط در قسمتی از کار، حل می شود و رابطهای با دیگر اجزای کار ندارد و اینچنین از خود آنچه تولید می کند، بیگانه می شود.در ستایش کار، کارگر و ارزش مصرفی
وقتی در بازار راه می رود می داند که بخاطر محصولاتی که به دست او تولید شده، احترام چندانی برایش قایل نمی شوند و اصلا آنها نمی دانند که آنچه الان دارند از آن استفاده میکنند به دست همین کارگر تولید شده.در ستایش کار، کارگر و ارزش مصرفی
اما کارگر آگاه با تمام ناملایمتی ها همچنان نفس می کشد، می فهمد، زندگی می کند، خانواده تشکیل می دهد و امید دارد به زندگی کردن.در ستایش کار، کارگر و ارزش مصرفی
باری، امید دارد به اینکه بتواند زندگی بکند و امیدش را تحقق می بخشد و اینچنین است که هرروز زنده است و نمی گذارد روح و جسمش در چرخ دنده های سرمایه لت و پار شود. او به خوبی از روحش مراقبت می کند و به افقی قریب به وقوع در تلألو صبحی پر فروغ، چشم دوخته و می داند رستگاری ابتدائن به دستان او نیاز دارد و چنان رستگاری به او خیره شده که روشنفکران هم به او رشک می ورزند.
کارگر می داند که تولیدات به دست او گره خورد و سرمایه داری با تمام تکنولوژی ها و ماشین ها و ربات هایش باز نیاز به گرداننده دارد و این چنین است که باز به کارگر نیازمند است.در ستایش کار، کارگر و ارزش مصرفی
تاریخ سرمایه داری به کارگر گره خورده، کارگر در مقام بازتولید کننده نظام سرمایه داری برای اینکه زنده بماند مجبور به کار است اما خوب میداند که در هیاهوی شعبده های سرمایه سرگیجه نگیرد و خودش را گم نکند.
کارگر آگاه اینچنین است که مو را از ماست بیرون می کشد و بازی رسانه ها را نمی خورد و به رویدادهای کاری و فرهنگی اطرافش، جنبه متافیزیکی، محیرالعقول و عجیب و غریب نمی دهد چون علت امور را می داند و اِذا ظَهَر السَبَب بَطَل العَجَب.
- نویسنده: مجتبی اسلامی
- کارشناس ارشد پژوهش علوم اجتماعی
منبع: پایگاه اطلاع رسانی مددکاران اجتماعی ایران